آرتين آرتين ، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

آرتين مامان

اولين جايزه مهد كودكي

پسر قشنگم، ديروز از مهد كودك به مناسبت اول مهر يه خرس پشمالو قهوه اي هديه گرفتي. البته چون شما هفته پيش به خاط مريضي مهد نرفته بودي، ديروز هديت و دادن بهت. عزيزترينم، اين قدر شيطون و بانمك شدي كه نگگگگگگو   . گوشي تلفن رو برمي داري و شروع مي كني بلند بلند حرف زدن بعدم گوشي و پرت مي كني و مي ري ديروز رفتيم فروشگاه خريد كنيم، بابايي شما رو گذاشته تو چرخ خريد شمام هرچي ما مي نداختيم توي چرخ رو  پرت مي كردي بيرون. راستي يه چيز ديگه دماغت و كشف كردي و نتيجه اين كشف اين كه دستت و مي كني تو مماخت خيلي با نمك اين كارو مي كني ولي ماماني اين كار اصلا خوب نيست اميدوارم زود يادت بره. دوستتت...
8 مهر 1393

يه هفته خيلي بد

عزيزترينم اين هفته، هفته بدي بود پر از تب و بي حالي و گلودرد و گوش درد. تا حالا اين طوري  بي حال نديده بودمت.همش يه گوشه ساكت و بي حال دراز مي كشيدي. سه شنبه  خيلي  تب داشتي با بابا برديمت پيش دكتر صفايي. دكتر معاينت كرد و گفت كه ببريمت  آزمايش.  ترسيده بودم خييييييلي.برديمت آزمايشگاه، موقع خون گرفتن عين يه مرد كوچولو اصلا گريه نكردي اما تنت داغ بود خيلي داغ چشمات سرخ شده بود.با بابا سريع رفتيم مطب. دكتر گفت  سريع لباساشو در آريد و پاشويش كنيد.بعد يه ساعت تبت اومد پايين اما من و بابايي و خيلي  ترسوندي خيلي. ديشب حالت خوب شده بود سرفه مي كردي اما سرحال بود...
5 مهر 1393

شيطنت هاي آرتين خان

اين روزا، روزاي قشنگيه خيلي قشنگ. تو هر روز يه حركت  جديد از خودت نشون مي دي. مثلا برات بگم: ديروز اومدم ديدم چسب هايي كه به در كشوي ميز تلويزيون زده بوديم رو كندي، كشو رو باز كردي، سي دي هارو ريختي بيرون خودت نشستي تو كشو از مبل مي ري بالا، مي يارمت پايين دوباره مي ري، بعدم مي خواي با سر بياي پايين يه جاي مخفي پيدا كردي هرچي گم مي شه اون جا يافت مي شه، سوراخ باند ضبط ديروز وقتي برعكس كردمش توش پر موز لهيده، سيب گنديده، اسباب بازي، تكه هاي گوشت چرخ كرده و ............ بود. تا در ماشين لباس شويي باز مي شه با سرعت نور به سمتش حركت مي كني بري توش، در يخچال كه باز مي شه انگار در باغ بهشت باز شده اينقدر ذوق مي كني كه ن...
3 شهريور 1393

عزيزم يك سالگيت مبارك

عزيزم : يك بهار،يك تابستان، يك پاييز و يك زمستان را ديدي /از اين پس همه چيز تكراريست به جز مهرباني/پس تا مي تواني مهربان باش  عزيزترينم يكسالگيت مبارك. يك سال گذشت، اما خيلي زود گذشت.دل من كه براي تك تك لحظه هاش تنگ مي شه.براي اولين باري كه صورت قشنگت رو گذاشتن روي صورتم، تو با همه وجودت گريه مي كردي و من از شوق ديدنت اشك مي ريختم دستام بسته بود اما وقتي پرستار صورتتو گذاشت رو صورتم دنيام عوض شد، هنوز مشامم پر از عطر بهشتي توئه.يك سال گذشت، يه سال پر از هيجان اولين ها، اولين بار كه دمر شدي، اولين بار كه گردنت رو سفت روي تنت نگه داشتي، اولين بار كه سينه خيز رفتي، اولين بار كه چهار دست و پا رفتي، اولين دندونت، اولين غذاي كمكيت،...
2 شهريور 1393

بدون عنوان

شيريني خامه اي، كلوچه گردويي، بستني شكلاتي، عاشقتم. واي كه چه قدر يه ني ني 11 ماهه شيرينه.آرتين قشنگم ديگه تقريبا راه رفتن و ياد گرفتي، دستاتو مي گيري جلو و از مچ خم مي كني و يهو سرعتي شروع به راه رفتن مي كني، يعني بهتر بگم جاي راه رفتن مي دويي.بعدم تلو تلو مي خوري و يه چرخ در جا مي زني و تالاپ مي خوري زمين از كفش بدت مي ياد مثل كلاه و پستونك.تا پات مي كنم درش مي ياري.ماماني بهت مي گه آرتين پابرهنه اين روزا تو مهد بي قراري مي كني، مربيت مي گه همش مي خواي كه بغلت كنن و به منم گفته كه تو خونه كمتر بغلت كنم، اما مگه مي شه آرتين خان و بغل نكرد يه دونه من، مي دونم سخته، تو هم دوست داري تو خونه كنار من چشماتو باز كني، يه دل سير شير بخوري و بازي كن...
21 مرداد 1393

بدون عنوان

اين روزا تو محل كار همش تو فكر تو و كاراتم، مثلا اين كه ديروز كه شما تو بغلم بودي و از مهد داشتيم مي اومديم خونه، شيشتو كه پر از اب يخ بود هي فشار مي دادي به دهن من كه بخورم منم مثلا هام هام مي كردم و تو كلي ذوق زده مي شدي.چند شب پيش اومدي بغل بابا پشت ميز نشستي و ماكارانيارو از ظرف بر مي داشتي مي ذاشتي دهن بابا  ياد گرفتي از مبل مي ري بالا خودت به تنهايي بعد مثل آدم بزرگا لم مي دي و با شيشت اب مي خوري. آرتين به قول بابايي تو شيريني مثل يه نون خامه اي بزرگ .خوشحالم كه هستي ، خوشحالم كه مي خندي و شيطوني مي كني و خونمون و پر از خنده اي معصومانت كردي.دوستت داريم من و بابا عاشقققققتيم ...
13 مرداد 1393

اولين تاتي تاتي

ديروز اولين روزي بود كه تمام وقت رفتي مهد كودك، صبح كه بردمت مهد خواب بودي، ساعت ده زنگ زدم و حالتو پرسيدم ، گفتن خوبي و داري بازي مي كني،تمام روز فكرم پيش تو بود ، غذا حورده؟ ميوه خورده؟ خوابيده؟و.....ظهر كه مي يومدم دنبالت تمام راه به اين فكر مي كردم كه اخ جووووون الان آرتين خان و بغل مي كنم.نيم ساعت زودتر از ساعت 4 رسيدم مربيت كه آوردتت بستمش به سوال اون بنده خدا هم گفت آرتين پسر خيلي خوبيه غذاشو خورده دوساعتم خوابيده كليم بازي كرده.امروز ديگه اخمو و بد اخلاق نبودي ديدم كه به مربيت خنديدي ، دلم آروم شد .وقتي به كسي مي خندي يعني تونستي باهاش رابطه برقرار كني.بغلت كردم و اومديم خونه و مادر پسري همديگه رو بغل كرديم و لالا. ديشب دستت و ...
12 مرداد 1393

اولين روز مهد كودكي

عزيز ترينم، بالاخره رسيد روز سختي كه همش استرسشو داشتم ، آرتين مامان به جرات مي تونم بگم سخت ترين كار زندگيم سپردن تو به مهد بود. نفسم، روز شنبه 4 تير اولين روز مهدت بود، من تمام شب بيدار بودم بهت نگاه مي كردم و  پر  بودم از  احساس دلشوره.صبح لباساي خوشگلتو تنت كردم و همراه بابايي رفتيم مهد جلو ي در مهد چند لحظه صبر كردم موهاتو مرتب كردم، برات آيت الكرسي خوندم و در گوشت بهت گفتم بابت اين كارم تا آخر عمر شرمندتم، بابت اين كه خواب راحت صبحتو ازت مي گيرم، بابت اين كه چند ساعت كنار كسايي هستي كه برامون غريبه ان ، به خودم گفتم هانيه خدايي خودت و اگه ببرن يه جاي غريبه ، بذارنتو برن چه احساسي پيدا مي كني؟ تو اين كشمكشا بو...
12 مرداد 1393

بدون عنوان

پسري قند عسلي ، شما توي تير ماه شدي شش دندوني يعني 4 تا بالا دو تا پايين عين خودمم دندون خرگوشي هستي عزيز دلم بازيگوش شدي در حد تيم ملي لحظه اي آروم و قرار نداري ،ديگه تو خونه چيزي از دست شما ووروجك در امان نيست  دستتو به همه چي مي گيري و يا علي مدد بلند مي شي ، ديشب چند ثانيه بدون اين كه دستت و جايي بگيري ايستادي و بعد محكم با پشت افتادي زمين، ديشب خيلي شيك رفتي جلوي در كابينت ايستادي و  در كابينت و باز مي كردي توش و نگاه مي كردي بعد محكم در و مي بستي ، به به ديگه كابينتام از دست شما موش كوچولو در امان نيستن،وقتي ماشين لباسشويي و روشن مي ري مي شيني جلوش و بادست مي زني به شيشه و جيغ مي زني ، در يخچال كه باز مي شه گوله مي كني بري تو...
25 تير 1393