آرتين آرتين ، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه سن داره

آرتين مامان

آرتین دو ساله شد

آرتین عزیزم ، مرد کوچک من، خوشبختی بزرگ من ، دو ساله شدنت مبارک.... دو سال گذشت از اولین روزی که صورته قشنگت رو وقتی داشتی از ته دل گریه می کردی گذاشتن روی صورت من، تو آروم شدی و جای تو من گریه می کردم البته گریه تو از سر ترس وارد شدن به این دنیا بود و گریه من از شوق داشتن تو ..... پسرم، عزیم، نفسم، عمرم ،زندگی ما با اومدن تو سبزتر شد ،تو هدیه قشنگ خدایی که با اومدنت شادی رو به خونمون آوردی .دنیا با تو خیلییییی قشنگ تره .تولدت مبارک پسرم، آرتینم ......امیدوارم 120 ساله بشی و خدای مهربون پشت و پناهت باشه . آمین./ ...
15 شهريور 1394

آرتين دوش؟؟؟؟؟

آرتين دوش؟؟؟!!!!! ديالوگ اين روزاي تو وقتي مي ري پشت بوفه يا گوشه مبل يا هر جاي ديگه اي كه مثلا قايم بشي و بعد داد مي زني  ماماني آرتين دوش؟؟؟؟ آرتين اينجاست عزيزم ،همين جا ، تو قلب من و بابا ، تو نفسامون.... جونم برات بگه كه الان شما بلدي مامان ، بابا، لا له له(راحله)، آبه، دده، دوپ(توپ) ، دلام(سلام) و يه جمله معروف "برو  دده  "  باي باي دده" رو بگي.از دو جمله آخر هركس و بخواي بندازي بيرون يا نخواي نزديكت بشه يا كلا باهاش قاطي باش   استفاده مي كني .....مامان سيما مي گه برو دده مودبانه برو گمشو عزيز دلم بايد بگم تويه اين 20 ماه عشق خودتم پيدا كردي و اون كسي ني...
6 ارديبهشت 1394

مادرانه

اين متن تقديم به تو ، كه لحظه هام رو مثل عسل شيرين كردي..../ جان مادر كه اين گونه زيبا مي نگري... نگاه تو مرا مست مي كند ...با هرنفس تو عاشقي مي كنم و چه زيبا عشقيست، عشق مادر به دردانه اش به ميوه دلش .... تو قلب مني كه بيرون سينه ام مي تپي...تو باش ...شاد و سبز و خوشحال ، كودكانه هايت دنياي مرا بهشت مي  كند....دردانه ام.
2 ارديبهشت 1394

بدون عنوان

چندر روز پيش تولد يك سالگي مهديار بود.اين اولين جشن تولد بود كه با هم مي رفتيم.اول نمي خواستم ببرمت.  گفتم  اونجا اذيت مي شي اما بعد پشيمون شدم و با هم رفتيم .همين كه از در رفتي تو و خاله سمانه بغلت كرد  شروع  كردي به گريه كردن من بردمت تو اتاق مهديار ولي گريت بند نمي اومد.با دستت اشاره مي كردي كه بيرون  نريم  و همون جا بشينيم خلاصه بعد از 20 دقيقه با هم اومديم بيرون چسبيده بودي به من و اصلا از جات تكون   نمي خوردي برات يه تلفن خريده بودم كه تو دستت بود و باهاش سرگرم بودي.بعد كه كم كم يخت باز شدي  رفتي  با يه پسر  كوچولو كه از خودت بزرگ تر بود بازي كردي اما كلا ...
6 بهمن 1393

بدون عنوان

عزيزترين ديگه از حال و هواي بچه هاي شيرخوره داري در مي ياي اينو وقتي مي خندي دهن پر از دندونت بهم مي گه.آخي يادته عين پيرمردا بي دندون بودي اما الان يهويي همه مرواريداي سفيدت باهم دارن مي يان بيرون تقريبا دوهفته پيش بود كه وقتي داشتي مي خنديدي ديدم دندون كرسي سمت راست فك بالات زده بيرون از اون روز تا الان هرچهار تا كرسيت در اومدن و نيشاتم سراشون اومده بيرون.اما اين عجله دندونات براي بيرون اومدم شما رو چند روزي تب دار و بي حال و عصباني كرد اما خدا رو شكر الان خوبي.آرتينم تو اين دنياي به اين بزرگي وسط همه گرفتاري هايي كه ما بزرگترا داريم فقط بودن توئه كه خستگي رو از تن من و بابايي در مي ياره.عاشق اون لحظه هايي هستم كه مي ياي دست مي ندازي دور ...
14 دی 1393

بدون عنوان

 شبا وقت خوابت كه مي رسه حسابي بداخلاق مي شي(عين خووووووودم)  ديشب بهت مي گم : آرتين جونم  بريم بخوابيم؟ -سرتو به علامت تاييد مي ياري پايين. -مي گم : براي بابايي يا به قول شما(آبا) بوس بفرست. -براي بابا بوس فرستادي  و باهاش باي باي كردي و با اسباب بازيت دوييدي سمت اتاق.اما يه دفعه برگشتي بيرون  خيلي شيك اسباب بازيتو پرت كردي وسط اتاق و رفتي تو اتاق و روي تخت دراز كشيدي تا من بيام بهت شير بدم  و شما لالا كني جونم برات بگه توي مهد كودك نسرين جون(مربي مهدت) مي گه 123 و توپ و براي شماها پرت مي كنه اما خوب  كوچولوهايي مثل شما هيچ فرقي بين توپ و تلفن و موبايل و كنترل تلويزيون و ... قائل نيست...
10 آذر 1393

كوچولوي مهمون نواز

عزيزيترينم... چند شب پيش دوستاي بابا با خانوادهاشون اومدن خونه ما. من همش دلواپس  بودم كه شما شلوغي كني يا نتوني با بچه ها كنار بياي. اول شايان اومد پسر عمو خسرو. اما چون از شما بزرگتر بود زياد تحويلت نمي گرفت  اما شما دستشو گرفتي بردي تو اتاقت  يكي يكي اسباب بازي هاتو نشونش مي دادي تا بالاخره با هم دوست شدين بعد كه عمو  اميد اينا اومدن اول رفتي و پاي بهار 3 ماه رو محكم فشار دادي هي مي گفتي اه اه  حتما منتظر بودي پاي بچه مردم در بياد از جاش .نمي دوني چه قدر بامزه دنبال كوثر و شايان  مي دويدي ، يعني مثلا منم اره ، قاطي شما شدم. سر شامم خيلي اقا كنار من  نشستي و ش...
4 آبان 1393

كوچولوي عزيزم روزت مبارك

آرتين قشنگم، 16 مهر روز جهاني كوچولوهاست. خدا رو هزار هزار مرتبه شكر كه به ما يه  كوچولوي نازنين داده كه بتونيم روز كودك و بهش تبريك بگيم. امروز با اين كه دلم كلي از دست اين آدم بزرگا گرفته بود اما وقتي اومدم مهد كودك دنبالت و  ديدم يه تاج به مناسبت روز كودك روي سرت و لبات پر از خندست منم دلم از ديدن شادي تو  شاد شد. عزيزترينم دنياي بچه ها، دنياي پاكي و مهربونيه لطفا حتي وقتي بزرگم شدي سعي كن  مثل الان پاك و مهربون و شاد باشي. خداي بزرگ از اين كه آرتين و به ما دادي خيلي ممنونم.     ...
19 مهر 1393